ارتباط با مولف: 09132144696
09015475491
.
http://bookroom.ir
کتاب حاضر با عنوان «الفباي کار و کارمندي از منظر ضرب المثل »، از سري مجموعه «بوسه بردست» است که شامل حدود نهصد مَثل مي باشد. در اين کتاب مراد از کار، عام است و شامل کارمندي، مهندسي، بنّايي، نقاشي، کشاورزي، پزشکي و.است. واژه ها و مَثل هاي مشکل در پاورقي توضيح داده شده و برخي از مَثل ها بر اساس آموزه هاي دين (عقايد، احکام، اخلاق)، روان شناسي کار و روابط انساني و. تشريح و تنظيم شده است و مثل هايي که جزء خرافات و يا غيرعلمي بوده نقد قرار شده است.
ممکن است سؤال شود که چرا برخي مثل هاي اين کتاب در کار و کارمندي صراحت ندارند؟! در پاسخ بايد گفت ضرب المثل هاي اين کتاب دو گونه اند:
الف- صريح: مَثل هايي که که صراحت در کار و کارمندي دارند؛ اغلب مثل هاي کتاب اين گونه اند.
ب- غيرصريح: مثل هايي که صراحت در کار و کارمندي ندارند، ولي بيشتر از ساير مثل ها به فضاي کاري و کارمندي مرتبط است، مانند «جوش نزن شيرت مي خشکه.» چون در استرس هاي کار و روابط افراد با هم، تزاحم و تضاد آراء، اختلاف سليقه ها و اصطکاک نظرات، سبب خشم، حرص خوردن و. مي شود.
اين کتاب قابليت استفاده براي مسابقات کتابخاني در اداره ها، سازمان ها، مدارس و غيره را دارد.
9- گناه گريزي و رفع نياز مادي:
اسلام قوانين زيادي دارد كه با اجراي آن ريشه فقر خشكيده مي شود مانند خمس، زكات، اطعام، كفاره (اطعام فقير، پوشاندن فقير، آزادكردن)، انفاق،وقف، صدقه، وليمه و. . متأسفانه اين دستورات به درستي اجرا نمي شود و در جوامع شاهد فقير هستم. هزينه هاي زندگي براي مسكن و پوشاك و خوراك سنگين است و اين براي ن بيوه كه منزل ندارند و درآمدي ندارند به مراتب سنگين تر و كمرشكن تر است. برخي از اين ن با كار در منزل و تكدي وخدمتكاري به زور ه كه شده چند صباحي براي خود كار و در نتيجه بخور و نميري پيدا مي كنند. متأسفانه رعايت نكردن دستورات اسلام سبب مي شود كه ن بيوه شرايط ازدواج دائم را ندارند و مشكلات مادي شديد دارند به سمت رضايت با ارتباط (شرعي يا حرام) با مردان و دريافت پول مي شوند.
سؤال: اصل اين است كه ما تلاش كنيم تا فقر از بين برود ولي همين الان و اين روزها اين بيوه ن فقير كه دو راه بيشتر ندارند راه مشروع ( ازدواج موقت) و راه نامشروع ( تن فروشي). كدام را انتخاب كنند؟
پاسخ: بسياري از افرادي كه دين برايشان مهم نيست مي بينند كه ن زيادي خيانت مي كنند و دومي را كه گناه است انتخاب مي كنند ولي با اين حال ازدواج موقت را بد مي دانند. اين افراد براي گناه حيا و غيرتي ندارند ولي براي حلال غيرتي مي شوند. دقت كنيد در راه نامشروع تعهدات زيادي كه در ازدواج موقت وجود دارد، نيست. مثلا اگر زني باردار شود كسي به عهده نمي گيرد و يا اختلاط انساب پيش مي آيد و يافت صاحب نطفه مشكل مي شود و سقط جنين خيلي بيشتر از مورد حلال است. اگر ارتباط حلال باشد با ثبت در محضرها مي توان مانع سوء استفاده ها و ظلم به زن را گرفت. ثبت محضري سبب مي شود زن فريب نخورد. حقه بازاني با امروز و فردا كردن از زير بار مهريه و تعهدات و شروط اين ازدواج فرار مي كنند.
اشكال:
برخي اشكال مي كنند كه اين درد است براي جامعه اسلامي و مردم كه بيوه زني مجبور شود از شدت فقر مجبور شود تن به ارتباط (مشروع يا نامشروع ) دهد.
پاسخ: بله، واقعا درد است و بايد تك تك ما و مسؤلان براي مبارزه با فقر تلاش كنيد و خيران را جهت دهيم. ولي چه كنيم كه ظلم از زمان حضرت ادم بوده و هميشه برخي با چپاول و احتكار و بهره برداري از ديگران و گران فروشي و. ثروت را ناعادلانه به سمت خود مي كشند و عده اي را به خاك سياه مي نشانند. حضرت علي در راه احقاق حق و عدالت شهيد شد.
10- فلسفه خاص:
ازدواج مدت دار فلسفه خاص دارد و اسلام قطعا با #هوسراني و #تنوع طلبي جنسي با حكم ازدواج مدت دار مخالف است. نيز جايز نمي داند فردي با گرايش به اين ازدواج سبب ضايع كردن حق همسر دائم و فرزند شود. برخي از افراد از قوانين الهي و يا مدني يا بازي تخطي مي كنند، ولي ما نبايد به قانون بدبين شويم. اگر گروهي از تماشاچيان ورزشگاه آزادي بداخلاقي كردن و اغتشاش راه انداختند و فحش ناموسي دادند درست نيست كه كلا ورزشگاه را تعطيل كنيم. اينجا بايد با خلافكار مبارزه كرد و كمك كرد قانون پذير شود. در داستان بالا هم ايرج و هم فرشته قصور داشتند و سبب مشكلاتي براي خود شدند ولي اين مصداق و مشابهات آن به معناي معيوب بودن اصل حكم نيست.
اگر در اين ازدواج اين دو به هم وابسته شدن يا فرشته وابستگيش خيلي شديد شد به دليل بد بودن اصل حكم نيست. همين طور كه طبيعت آتش سوزاندن است. اگر به موقت بودن، ازدواج مدت دار توجه نشود يا افرادي كه زمينه وابستگي دارند گرفتار وابستگي شديد شوند به خاطر ضعف اين ازدواج نيست. اگر ما به هتل يا ولايي بسيار شيكي برويم و دلمان خيلي ان را بخواهد ما بايد طوري ميل خودمان را تنظيم كينم كه بعد از اتمام وقت اقامت با همه جذابيت هايش از ان جدا شويم. اگر غير از اين باشد براي خودمان اشكال پيش مي آيد.
The End
م ح قديري، روان شناس
دريافت پي دي اف داستان از تلگرام:
زمستون شده بود. هوا دلش گرفته بود و بهونه گريه داشت. بالاخره نتونست بغضشو تو گلو کنترل کنه و ترکيد. در آسمون باز شد و اشکاي بارون از گونههاي ابر سرازير ميشدن و شُرشر بر صورت زمين و پشت بومها ميريختن. هوا سرد بود. مشقربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام پسرم! خوبي بابا، عروس گلم چه طوره؟ پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعاي شما، خوبيم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشين. لحاف عشق رو خودتون بکشين که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتياق به سخنان پدر گوش ميداد و همسر اون هم سرشو به گوشي چسبونده بود تا از شيريني کلام مشقربون يه چيزي گيرش بياد.
مش قربون کمي از وضع زندگي اونا پرسيد و بعد گفت: بابا! اين که بارون مياد منو ياد نکتهاي انداخت، اگه بخواين بهتون بگم؟ عروس که حواسش نبود با شوق فرياد زد: بگين باباجون! مش قربون خنديد و گفت: چه خوب توام ميشنوي شيطون! باشه برا هر دوتاتون ميگم:
افراد پا به سن گذاشته اي مثل من که سردي و گرمي روزگارو چشيدن، قبل از اين که بارون بباره، سري به پشت بوم ميزنن. با جارو كردن خس و خاشاک، مسير آبو باز ميكنن و درزاي پشت بومو ميبندن، تا نکنه از اين درزا آب نفوذ کنه و زندگيو خيس کنه. ما هم بايد مراقب باشيم. بايد قبل از اين که هواي زندگي پاييزي و زمستوني بشه حواسمونو جمع کنيم که مبادا از درزاي عاطفي، آب مهر غريبهاي وارد دل يکي از همسرا بشه. خس و خاشاکاي مسير عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنين، آشغالاي ناسازگاريو شب به شب بريزين توکيسهي سازش و درزاي تفاهمو با قير بخشش و گذشت پرکنين. نذارين قطرات کدورت به تدريج از اين سوراخاي اختلاف وارد خونه قلبتون بشن، وگرنه زندگيتونو ويرون ميکنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتياق به حرفاي پدر گوش ميدادن که پدر گفت: پر حرفي کردم بچه ها! کاري ندارين و خدا حافظي کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظههاي زندگي اين دو جوان خوش نشست.[1]
________________________________________
[1] . محمدحسين قديري، مثل هاي روان (تمثيل هاي روان شناختي تربيتي)، ص 64.
زمستون شده بود. هوا دلش گرفته بود و بهونه گريه داشت. بالاخره نتونست بغضشو تو گلو کنترل کنه و ترکيد. در آسمون باز شد و اشکاي بارون از گونههاي ابر سرازير ميشدن و شُرشر بر صورت زمين و پشت بومها ميريختن. هوا سرد بود. مشقربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام پسرم! خوبي بابا، عروس گلم چه طوره؟ پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعاي شما، خوبيم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشين. لحاف عشق رو خودتون بکشين که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتياق به سخنان پدر گوش ميداد و همسر اون هم سرشو به گوشي چسبونده بود تا از شيريني کلام مشقربون يه چيزي گيرش بياد.
مش قربون کمي از وضع زندگي اونا پرسيد و بعد گفت: بابا! اين که بارون مياد منو ياد نکتهاي انداخت، اگه بخواين بهتون بگم؟ عروس که حواسش نبود با شوق فرياد زد: بگين باباجون! مش قربون خنديد و گفت: چه خوب توام ميشنوي شيطون! باشه برا هر دوتاتون ميگم:
افراد پا به سن گذاشته اي مثل من که سردي و گرمي روزگارو چشيدن، قبل از اين که بارون بباره، سري به پشت بوم ميزنن. با جارو كردن خس و خاشاک، مسير آبو باز ميكنن و درزاي پشت بومو ميبندن، تا نکنه از اين درزا آب نفوذ کنه و زندگيو خيس کنه. ما هم بايد مراقب باشيم. بايد قبل از اين که هواي زندگي پاييزي و زمستوني بشه حواسمونو جمع کنيم که مبادا از درزاي عاطفي، آب مهر غريبهاي وارد دل يکي از همسرا بشه. خس و خاشاکاي مسير عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنين، آشغالاي ناسازگاريو شب به شب بريزين توکيسهي سازش و درزاي تفاهمو با قير بخشش و گذشت پرکنين. نذارين قطرات کدورت به تدريج از اين سوراخاي اختلاف وارد خونه قلبتون بشن، وگرنه زندگيتونو ويرون ميکنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتياق به حرفاي پدر گوش ميدادن که پدر گفت: پر حرفي کردم بچه ها! کاري ندارين و خدا حافظي کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظههاي زندگي اين دو جوان خوش نشست.[1]
________________________________________
[1] . محمدحسين قديري، مثل هاي روان (تمثيل هاي روان شناختي تربيتي)، ص 64.
زمستون شده بود. هوا دلش گرفته بود و بهونه گريه داشت. بالاخره نتونست بغضشو تو گلو کنترل کنه و ترکيد. در آسمون باز شد و اشکاي بارون از گونههاي ابر سرازير ميشدن و شُرشر بر صورت زمين و پشت بومها ميريختن. هوا سرد بود. مشقربون تلفنشو برداشت و با پسرش تماس گرفت: سلام پسرم! خوبي بابا، عروس گلم چه طوره؟ پسر با احترام گفت: به مرحمت و دعاي شما، خوبيم بابا جون!
مش قربون گفت مراقب قلبهاتون باشين. لحاف عشق رو خودتون بکشين که قلبهاتون سرما نخورن.
پسر با اشتياق به سخنان پدر گوش ميداد و همسر اون هم سرشو به گوشي چسبونده بود تا از شيريني کلام مشقربون يه چيزي گيرش بياد.
مش قربون کمي از وضع زندگي اونا پرسيد و بعد گفت: بابا! اين که بارون مياد منو ياد نکتهاي انداخت، اگه بخواين بهتون بگم؟ عروس که حواسش نبود با شوق فرياد زد: بگين باباجون! مش قربون خنديد و گفت: چه خوب توام ميشنوي شيطون! باشه برا هر دوتاتون ميگم:
افراد پا به سن گذاشته اي مثل من که سردي و گرمي روزگارو چشيدن، قبل از اين که بارون بباره، سري به پشت بوم ميزنن. با جارو کردن خس و خاشاک، مسير آبو باز ميکنن و درزاي پشت بومو ميبندن، تا نکنه از اين درزا آب نفوذ کنه و زندگيو خيس کنه. ما هم بايد مراقب باشيم. بايد قبل از اين که هواي زندگي پاييزي و زمستوني بشه حواسمونو جمع کنيم که مبادا از درزاي عاطفي، آب مهر غريبهاي وارد دل يکي از همسرا بشه. خس و خاشاکاي مسير عشق تونو، صبح به صبح، جارو کنين، آشغالاي ناسازگاريو شب به شب بريزين توکيسهي سازش و درزاي تفاهمو با قير بخشش و گذشت پرکنين. نذارين قطرات کدورت به تدريج از اين سوراخاي اختلاف وارد خونه قلبتون بشن، وگرنه زندگيتونو ويرون ميکنن.
هنوز عروس و داماد جوان با اشتياق به حرفاي پدر گوش ميدادن که پدر گفت: پر حرفي کردم بچه ها! کاري ندارين و خدا حافظي کرد.
پدر رفت، اما حرفاش در قاب لحظههاي زندگي اين دو جوان خوش نشست.[1]
[1] . محمدحسين قديري، مثل هاي روان (تمثيل هاي روان شناختي تربيتي)، ص 64.
درباره این سایت